- درج کردن
- گنجاندن جا دادن گنجانیدن و نوشتن مطلبی در کتاب رساله و مانند آن
معنی درج کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- درج کردن
- Insert
- درج کردن
- вставлять
- درج کردن
- einfügen
- درج کردن
- вставити
- درج کردن
- wstawiać
- درج کردن
- inserir
- درج کردن
- inserire
- درج کردن
- insertar
- درج کردن
- insérer
- درج کردن
- invoegen
- درج کردن
- menyisipkan
- درج کردن
- להכניס
- درج کردن
- yerleştirmek
- درج کردن
- ingiza
- درج کردن
- সন্নিবেশ করা
- درج کردن
- درج کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریافتن، فهمیدن
آشکار شدن فاش گردیدن: عاقبت مطلب درز کرد
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
پی بردن، دریافتن
کنایه از آشکار شدن و فاش شدن راز یا مطلبی
بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درویدن
Apprehend, Fathom, Perceive, Realize
понять , понимать , воспринимать , осознавать
болеть
erfassen, begreifen, wahrnehmen, verwirklichen